خاطرات تلخ
بلندترين شاخه ي يك درخت معناي تنهايي را ميفهمد
و این است آتش عشق آدمهای ساده (مثل من) که فکر میکردن دنیاشون با صدای قلب اون پابرجاست اما چه فایده که آن صدای قلب حتی جایی برای من که عمری به ندای دل گوش میکردم نداشت حالا که به پایش افتاده ام که تنهاییم نگذارد گویی سالهاست با او غریبه ام کاش او هم روزی درد من را درک میکرد تا حداقل قلب آدم ساده ای دیگر چون مرا زیر پاهایش لح نکند کاش برسد روزی که ته خط برسد و دوباره به سوی من آید ولی اگر برگشت چه کاری باید کرد؟ آیا میتوانم او را ببخشم؟
خخخخخخخخخخخخخ توهمی بیش نیست که او به ته خط خواهد رسید چون شکستن دل برای او مثل شکستن چوب خشک است نظرات شما عزیزان: |
|